File-kav03
رمان زویا از دانیل استیل خلاصه رمان زویا: زویا یکبار دیگر نیز چشمهایش را بست. کالسکه با شتاب زیادی بر روی زمین لغزنده حرکت میکرد. برفهای پراکنده و ریز بر روی گونههایش مینشست. صدای زنگولهی اسبها همچون یک موسیقی آرامش بخش در گوشش میپیچید. او حالا هفده سال داشت و از [...]