File-kav03
رمان وقتی دلت شکست خلاصه رمان وقتی دلت شکست: مغزم داشت منفجر می شد،سروصداشون خونه رو برداشته بود.از صبح کله سحر شروع کرده بودن به جنگ و مرافه، دستامو گذاشتم روی گوشام و پتو رو روی سرم کشیدم و زیر لب نالیدم –اَه … خسته شدم،تمومش کنید دیگه با اینکه هنوز خستگی دوندگی دیروز توی [...]